سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

نگاه ک می کنی نگاه تحویلت می دهد .

حرف ک می زنی سکوت.

درد ک می گویی هیچ و فریاد ک می زنی صدا ...

 

فقط می گویی آرام تر ! همین .

بعد هم می گذاری و می روی .

رسم معرفت نبود. اما حالا ک رفتی، دیگر نیا.

لحظه هایم جایی برای بودنت ندارند ، تمام لحظه های نبودنت را پر کرده ام با فریاد های سکوتم .

دلم نمی خواهد باشی و حرفهایم سکوت نمی خواهند.

دردهایم مرهم دارند و فریادم فریاد .

دیگر بر نگرد .

اینجا هیچ چیز منتظرت نیست .

هیــــچ چیزِ هیچ چیز .

 

پ.ن: چرا باید ی سری حرف  بی مخاطب داشته باشه ذهنم؟! غجیبه ....

شاید از  با مخاطباش خیزی ندیده، رو کرده ب بی مخاطبی !

حیف ک با مخاطبم  نبوده ...

چی شدم من؟!

 

 

 

 


+ جمعه 90/12/12 7:8 عصر قاصدک خانوم | نظر